سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مینویسم از اندیشه هایم ...


ساعت 11:41 عصر شنبه 88/4/6

تا کدوم ستاره دنبال تو باشم
تا کجا بی خبر از حال تو باشم
مگه میشه از تو دل برید و دل کند
بگو می خوام تا ابد مال تو باشم
از کسی نیس که نشونی تو نگیرم
به تو روزی میرسم من که بمیرم
هنوزم جای دو دستات خالی مونده
تا قیامت توی دستای حقیرم
خاک هر جاده نشسته روی دوشم
کی میاد روزی که با تو روبرو شم
من که از اول قصه گفته بودم
غیر تو با سایه م نمی جوشم
 

¤ نویسنده: قلم دار

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:22 عصر شنبه 88/4/6

بنام خدایی که برای قلب دوست و برای اثبات دوستی اشک را افرید

 

اگر بار گران بودیم و رفتیم اگر نامهربان بودیم و رفتیم

گرچه این دنیا ندارد اعتباری این را نوشتم تا بماند یادگاری

سلام سلامی از قلب شکسته از قلبی دور افتاده همچون کبوتری سبکبال که دراسمان عشق به پروازدرامده است سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش اشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل

 

روز اول گل سرخی برام اوردی گفتی برای همیشه دوستت دارم روز دوم گل زردی برایم اوردی گفتی دوستت ندارم روز سوم گل سفیدی برایم اوردی و سر قبرم گذاشتی و گفتی منو ببخش فقط یه شوخی بود

بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم

 

چقدرعجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه تا فریاد نکشی کسی به طرفت برنمی گرده تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه

هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود اگر کسی تو را آنطورکه میخواهی دوست ندارد به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد دوست واقعی کسی است که دستهای تورابگیردولی قلب تورالمس کند بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگزبه اونخواهی رسید

 

زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشک به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم

با سیم نازمژه هات یه عمره گیتارمی زنم نگاهتو کوک نکنی من خودمودارمی زنم چشمات اگه رو پنجرم طرحه ستاره نزنند دست خودم نیست دلمو به درودیوارمی زنم تواگه نباشی من مثل اون پسرکی که گمشده گوشه کوچه می شینم ازغم تو زارمی زنم

 

زندگی همچون کلافی پیچ در پیچ است که اولش پیچ است وآخرش هیچ است


¤ نویسنده: قلم دار

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:55 عصر دوشنبه 88/4/1

 

نیست بر شام ستم های گل اندام شفق

بهر تعقیب نگاهش به قدم نیست رمق

اشک هجران چکد از گوشه ی چشمانم لیک

می چکید از غضب از چهره ی دلدار عرق

خون دل خوردم ازاین عشق? ندانستم من

خوردن این می نا پاک نباشد بر حق

گفتمش یار? ندانسته گناهی کردم

نیست در مکتب ما عطف گناهی به سبق

تو بیا از کرمت چشم بپوش از گنهم

همچو خورشید که بگذشت ز ماهی احمق

گفت خاموش! که این رسم بلا کش باشد

نیست کمتر ز کفن جانه ی "من کان عشق"!


¤ نویسنده: قلم دار

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:50 عصر دوشنبه 88/4/1

 

 

کجای عشق منی? مطلع خیالی من؟

هوای دست تو را کرده دست خالی من

تو هم بیا به زمین خوردنم بخند... بخند...

به خنده ی "تو" می ارزد شکسته بالی من!

هنوز حق دلم نیست چشم ابری تو?

دو قطره اشک بریزد به خشک سالی من؟

تو از تبار بلوری? تبار آینه ها...

چه نسبتیست تو را با دل سفالی من؟؟

تو هم نقاب به صورت نزن که غیر از تو

 

کسی شبیه خودش نیست در حوالی من

من و تو لایق این اشتراک زیباییم

"لبان لات تو و چشم لا ابالی من!!!"

هوای دست تو را کرده دست خالی من

 

کجای عشق منی مطلع خیالی من...؟


¤ نویسنده: قلم دار

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4      

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
20
:: بازدید دیروز ::
2
:: کل بازدیدها ::
12515

:: درباره من ::

مینویسم از اندیشه هایم ...


:: لینک به وبلاگ ::

مینویسم از اندیشه هایم ...

::پیوندهای روزانه ::

:: آرشیو ::

عاشقانه_شعر

:: اوقات شرعی ::

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::